همیشه خسته از روزای برفی...
گاه نوشت های یک دیوانه
دیشب با خدا حرف می زدم گفتم یا تو و او.... یا نه تو نه او گفت با من بدون او.... هنوز حرفش تمام نشده بود صدای هق هقم دلش را سوزاند دلش ک سوخت پا به پای من به گریه نشست و گفت: خواستم بگویم بدون او که نمی شود...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |